کارناوال
نویسنده ارشد کارناوال
انتشار
05 دی 1396
به روز رسانی
15 شهریور 1398
تقویم را ورق می زنیم و می رویم به پنجم دی سال 1382. صبح است و خورشید تازه خودش را بالا کشیده. دستم را می برم به سمت رادیو و صدایش را زیاد می کنم؛ منتظرم تا برنامه محبوبم آغاز شود و از شنیدنش لذت ببرم اما صدای دیگری در گوشم می پیچد که اصلا شبیه شادمانی های روزهای گذشته نیست. صدا واضح است اما گوش هایم را تیزتر می کنم تا شاید باورش برایم راحت تر شود. به یکباره می فهمم که گوشه ای از کشورم به لرزه افتاده و زندگی هموطنانم را زیر و رو کرده است. زمین لرزه ای با شدت 6.6 ریشتر تن شهر بم در استان کرمان را لرزانده است و مردمانش از درد و غم به خود می پیچند...
همه چیز تا ساعت 05:26 مثل همیشه بود اما در چشم بر هم زدنی دیگر هیچ چیز از شهر بم وجود نداشت. دیوارها فرو ریختند و ساکنان خانه ها را در کام مرگ فرو بردند. صدای جیغ و شیون کل شهر را پر کرد و بم متفاوت تر از همیشه از خواب بیدار شد. تا چشم کار می کرد ویرانی بود و غم و درد. ایران در بهت و ناباوری به سر می برد و زخم عمیقی بر جانش افتاده بود. درد این زخم آن قدر جانسوز بود که آه از نهاد همه مردم برخاست، انسان ها در آن سوی مرزها با خبر شدند و حتا آنها هم به کمک شتافتند. دستان پر مهر از هر طرف به سوی این شهر دراز شد و همه مهربانانه مردمان بم را در آغوش کشیدند.
حالا سال ها از آن روز می گذرد اما درد این حادثه هیچ گاه از ذهن هیچکس پاک نخواهد شد. می خواهیم تصاویر به جا مانده از آن روزها را مرور کنیم و نگاهی به حال و روز این شهر در آن زمان داشته باشیم. کارناوال را همراهی کنید و با ما به سال های گذشته بیایید...
1- نابودی همه چیز تنها در چند ثانیه!
2- زمانی نامش خانه بود و حالا ...
3- چه کسی درد مرا می فهمد؟
طبق آمار رسمی، ۲۶٬۲۷۱ تن در این زلزله کشته شدند و ۳۰ هزار مجروح و بیش از صدهزار نفر بیخانمان بر جای ماندند. شنیده ها حکایت از این دارد که تعداد واقعی قربانیان به مراتب بیش از این میزان است.
4- این یکی طاقتش کمی بیشتر بوده
5- امدادگران یکی یکی از راه می رسند، حتا از آن سوی مرزها...
6- همه دار و ندارم تنهاییست...
7- هنوز هم امید در وجودشان جریان دارد...
ویرانه ها را کنار می زنند و چشم امیدشان به خداست تا شاید معجزه ای رخ دهد و یک نفر زنده از زیر خروار آوار بیرون آید.
8- خاکی که ساکنانش را به آغوش می کشد
در روزهای اول تب از دست دادن عزیزان به حدی داغ بود که هیچ چیز جز خاک از پسش بر نمی آمد. کسی منتظر مراسم تدفین نشد. لودر ها گودال هایی ایجاد کردند و اجساد به طور دسته جمعی به خاک سپرده شدند تا جان ها کمتر در داغ از دست رفتگان بسوزند.
9- زمین لرزید و رویاهایم را با خود برد
10- بدون شرح!
11- چادرها برپا می شوند
12- زندگی رنگ دیگری به خود می گیرد
13- شاهکار تاریخی ایران هم تاب نمی آورد
ارگ بم که نامش مایه افتخار هر ایرانی است و میراث جهانی کشورمان به شمار می رود، زیر بار این زمین لرزه کمر خم می کند و به ویرانی راضی می شود.
14- کاش این فقط یک کابوس بود
15- تمام آنچه از خانه ام بر جای مانده است
سخن آخر
با هم به روزهای گذشته سفر کردیم و بخشی از روزهای تلخ سرزمینمان را در قاب تصاویر به نظاره نشستیم.
نظرتان در مورد این تصاویر چیست؟
آیا از این زلزله خاطره ای در ذهن دارید؟
دیدگاه ها و تجربه های خود را با ما در میان بگذارید...
6 دیدگاه
محسن احسانی
اون زمان راور کرمان بودم یادمه که شهرمنم لرزید روز بعد زلزله به بم رفتم وقصه غمبار بم بود که شروع شده بود
04 دی 1399
جوری سوختیم که هیچ گاه جایش خوب نمیشود اه
16 آبان 1399
إذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا
سلام باز نگردن ان روزها من رفته بودم اصفهان دکتر از بس گریه کردم یکی گفت چی شده زلزله گفت بچه بمی گفتم نه ولی خواهر وبرادر انجا دارم گفت خدا صبرت بدهد روح همه شان شاد
03 مهر 1402
25 تیر 1399